احمد شاملو یک روز می بوسمت...
می خندم و می بوسمت.
گریه می کنم و می بوسمت.
یک روز می آید که از آن روز به بعد ، من هر روز می بوسمت.
لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ، و بعد هر چه بادا باد :
می بوسمت !
آرام تر از هر چه تصورش را کنی ، آهسته ، می بوسمت ...
یک روز می بوسمت . . .
فوقش خدا مرا می برد جهنم !
فوقش می شوم ابلیس !
آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی . . .
جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و از لج خدا هر روز می بوسمت . . .
وای خدا !
چه صفایی پیدا می کند جهنم ...!